بچههایش از پستانهای او جاری بود، قدری برداشتی و باقی را برای طعمهٔ وحوش و سبع دیگر تهیه گذاشتی، و علایم وجد زدن نشانه و تحصیل گوشت از ناحیهٔ شما به هر بیننده واضح مینمود. از این عمل ناصواب نه به خود حساب دادی و نه از خود حساب برگرفتی، گویی این حیوان ذیروح که آسوده در صحرای متعلق به خودشان برای بچههایش تحصیل رزق مینمود روح نداشت، لذت آزادی را نمیدانست، معنی اطمینان را نمیفهمید. فقط برای حفظ نفس شما در این صحرا میگشت که اورا هدف نمایی، بچههایش گرسنه و بیپرستار بمانند و اسیر سایر بهایم گردند. اگر الان ده نفر کرد مسلح دور مارا بگیرند، مارا بکشند و جسد مارا بیاندازند که سباع و وحوش طعمه سازند، در انظار دیگران ما مظلوم معدود میشویم. عوض خون ما صد کرد مقتول سر دار و دهن توپ میشود، حال آنکه اکراد به ما آن کرده باشند که شما الان به این حیوان کردید و عوض گوشت که ما خواهیم خورد آنها اموال ما را میبردند. اگر چنین است بفرمایید چرا باید اکراد را کشت. تفاوت ما که چندین سال تربیت شده و تعلیم گرفتهایم با آن اکراد وحشی چیست؟ گفتم این رقت شما درست نیست، من در این عمل تابع حکم «احلت لکم صید البر و البحر[۱]» و ذبح قربانی بودهام. شما بفرمایید که بز وحشی کجا معنی «من قتل نفساً[۲]» کجا؟ بنی آدم چه نسبت به بز کوهی یا اهلی دارد؟ از این حیوان و امثال او عالم تمدن را چه فایده! اگر وجود او از موجودات معینه مفقود بودی چه نقض به ادارهٔ کاینات میرسید، اما اگرانسان نبود تعریف حقیقت مجهول میماند و تعریف فاعل