همینها هستند که سازمانهای اداری و و زارتخانهها را میچرخانند، و معلوم است که از این میان چگونه وزارتخانههایی بیرون میآید؛ یک مشت وزارتخانههای موهوم، که اساساً وجود خارجی ندارند، مانند «وزارت جنگ، وزارت مالیه. وزارت عدلیه، وزارت معارف، وزارت خارجه، وزارت داخله، وزارت دربار، وزارت انطباعات، وزارت گمرک، وزارت پست و تلغراف، وزارت تجارت و فلاحت، وزارت فواید، وزارت طرق و شوارع، و اگر برای کسی شأن وزارت باید داده شود همان روز وزارت جدیدی احداث میکنند مثلا وزیر همایون و هکذا»، واگر بتوان گفت وزارتخانهای وجود دارد، مضحکهای از یک وزارتخانه است. مثلا شاید بتوان نامی از وزارت جنگ برد ولی این نیز چیزی جز یک عده «تابین بیپاپوش، توپهای حاجی میرزا آقاسی و سرتیپان بیفوج» نیست. در واقع، تبعه هرساله مبالغی کلی برای ارتش «پول میدهد ولی پول سربسته به کیسهٔ دیگران میرود و سرباز گرسنه و بیلباس و اسلحه میماند.» و اما کار یک وزیر چیست؟ از زبان یک وزیر بشنوید:
«صبح میآیم مینشینم. در اطراف چند نفر متملق میایستند، بعضی مینشینند، حرف میزنند و میشنوند. من به کارهایی که داخل مأموریت من نیست مشغول میشوم. وقت ناهار میرسد؛ آن مجموعههای مقرری نام گرامی وزارت گذاشته میشود. شکمپرستان میخورند و متفرق میشوند، فردا نیز به همین قرار. گاهی به حضور میطلبند، یا صدراعظم آدم میفرستد میروم. گاهی حرفی نشنیده برمیگردم. گاهی امر میشود که موکب همایون به شکار میرود، حاضر رکاب باشید، جزو ملتزمین هستید…»
باید دانست که سابقاً از این وزارتخانهها و وزیران خبری نبود