برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۳۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

سیئات خیانت خود به پادشاه رئوفی مثل تو در کانون سینه و دل من است و از عفو و اغماض نفس ملکوتی شاهانه هر لمحه شدت انفعالش بیشتر است، به‌پا شد. خدای بزرگ استدعای مرا شنید و پذیرفت. اینک به شکرانهٔ این اجابت سر قربانی خود را، که چون اهریمن، سبب عمده و فریب دهندهٔ اصلی گمراهی من بود به حضور آوردم، ببین. توبهٔ مرا قبول کن و به صداقت عبودیت من مطمئن باش. این بگفت، سرپوش سینی را برداشت و سر پرتو نیاز را پیش پادشاه به زمین گذاشت. کمبیز برآشفت، گفت مگر تو به سخن من اعتماد نکردی که گفتم تورا تقصیری در نزد من نماند، همه را عفو کردم. دیگر چرا همسر عاقلهٔ خودرا مقتول نمودی! سیفون گفت پادشاه، اگر او را نمی‌کشتم بایست خود را بکشم. اگر تو به من غضب می‌کردی سخت گوارا بود، چون عفو کردی واجب شد خون زنی را که مصر و علت خیانت من بود بریزم. دیگر آنکه زن بیخرد شاید در غیاب ما سر مردن ملکه را می‌گفت. مخفی منتشر می‌شد؛ امرا و رجال می‌دانستند، محرمانه صحبت می‌نمودند، اراجیف ترتیب می‌دادند، اشعار می‌نوشتند و از انتشار این‌گونه اخبار مردم به خیانت پادشاه جرئت و جسارت پیدا می‌کردند. برای پیشبندی این وقایع محتمله بایست اورا بکشم و آسوده بشوم.

پادشاه روی سیفون را بوسید، سیفون دست اورا بوسید و تجدید عهد نمود و تکرار یاد قسم کرد. روز دیگر بهمنیار را در حضور رجال دربار نیابت سلطنت داده به همراهی سیفون و سایر رجال ملتزمین رکاب، هشت روز بعد از حرکت اردو، عازم سفر گردید. روز سوم به اردو رسیدند. روز هیجدهم در کنار درهٔ بایقو خیمه زدند. روز دیگر پادشاه و چند نفر از امرا سوار شده دور قلعه را کشتند. کمبیز نزدیکی دروازهٔ شمال قلعه، جایی که قدری

۱۲۹