برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۲۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

نیازت بینیازی و عشق و محبت را بهانه می‌سازی. اگر من ترا به معاونت ملکه تحریم می‌نمودم هوای اقتدار و سعادت آیندهٔ ترا می‌پختم، انتقال تاج و تخت کل آسیا را نتیجهٔ اقدامات تو می‌دانستم. مگر سلاطین عالم را طغرای سلطانی از آسمان نازل مگر خدای بزرگ صده سایهٔ بیوجود دارد، مگر از تاریخ نمی‌دانی که مؤسس آنها چپاولچی، آشوب‌انگیز، و دلیر، و یا رجال کافی صائب‌التدبیر بودند که اخلاقشان هزار سال سلطنت دنیا را مالک شد؟ اگر می‌دانستم که تو مرد جبون هستی و از یک تهدید پادشاه اسرار خود و دیگران را فاش می‌کنی، ملکه را تصویب همدستی و معاونت تو نمی‌کردم، و اگر خود می‌خواستی نمی‌گذاشتم و مانع می‌شدم. در کارهای خطیر یا باید جان سپرد یا گوی مقصود از میان برد، از این دو یکی ناگزیر است. اگر تو به اندازهٔ عقل و تدبیر خود رشادت و شجاعت نیز داشتی راه مقصود تو بعد از فوت ملکه بهتر باز بود. پادشاه بیقریحه می‌خواست با دست خود تاج و تخت را به تو بسپارد، قبول نکردی. بعد از چهار ماه برمی‌گردی دست بهمنیار زیر دست خود را می‌بوسی و سلطنت او را تصدیق می‌کنی. کمبیز می‌خواهد صد و بیست کرور مردم ایران را تغییر مذهب نماید. مگر این کار سهل است؛ خدایان بر او غضب نمی‌کنند؟ برای نکبت او خدای بزرگ چنان آشوبی برانگیزد و غوغایی برپا کند که جسد مردهٔ او در صحرا طعمهٔ بهایم گردد. مگر تو باور نمی‌کنی که خیانت خدا را نتیجه جز این نیست؟

سیفون ساکت گوش می‌داد، تا سخن بدین‌جا رسید گفت به صوراعظم که راست گفتی. خیانت خدا را نتیجه جز مرگ نیست. چون تو نیز خائن خدا بوده‌ای، مرا ترغیب نقض عهد و قسم و خیانت نموده‌ای قتل تو واجب است. این بگفت، شمشیر خود را

۱۲۷