پرش به محتوا

برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

نماید. دالایلام قبول نکرد، گنت نوشزاد به پسری از کمبیز حامله است. بعد از انقضای مدت می‌زاید، تربیت یابد، ولیعهد شاه می‌شود، به سلطنت می‌رسد، جهان را مسخر می‌کند و ممالک خود را با عدل و داد آباد می‌نماید. ملکه ناامید و مأیوس مراجعت نمود. هر روز در این خیال است که نوشزاد را مسموم کند، مردم را به تو بشوراند. وزیر اول تو سیفون به واسطهٔ زن خود از خیال ملکه مطلع و شریک اقدامات او است. خواب ترا و تدبیر خود را به سیفون گفته، سیفون با زنش پرتو نیاز همراز ملکهٔ غماز تو می‌باشد. غیر از این سه نفر احدی از اسرار آنها آگاه نیست. روح الله می‌فرماید که بیترس و توهم به کوه بایقو سفر بکنی، و اوامر اورا مجرا نمایی. اگر باز کسی را در حکم روح‌الله طرف شورا بکنی مغضوب می‌شوی، و تخت و تاج را وداع می‌کنی. حکم آسمانی را مخفی ندار، از هیچ کس نترس، راه تو مفتوح و دشمنان تو مغلوب می‌شود.

کمبیز از خواب بیدار شد. دید عطر و روشنایی دیشبی به همان قرار است. مبهوت و متحیر فکر می‌نمود، که ملکه را دعوت کند، خیانت اورا بشمارد، یا سیفون و زنش را بکشد. شکستن قسم، یعنی نقض عهد را چگونه بکند؟ چگونه باز با آنها ملاقات نماید، و حضور اعادی[۱] خود را هر روز متحمل شود؟ کمبیز گاهی متوجهٔ وجدان خود می‌شد. می‌دید که از شنیدن اخبار موثوقهٔ شموئیل، محبت ملکه ذره‌ای در دل او تنزل نشده وانوارش تاریک نگشته. هرچه در محروسهٔ خیال سی‌سالهٔ خود در حق ملکه کاوش علت داعی دلرنجی او را می‌نمود پیدا نمی‌کرد. می‌دید عقد نوشزاد به صوابدید و انتخاب خود ملکه شده، و تبعیت نوشزاد


  1. دشمنان.
۱۱۹