مرا به خدایان خود، و مردم را بر من بشورانی، رسم ستایش اجداد مرا براندازی و عمارت معابد ما را از نو بسازی؟ اگر از ملکهٔ محبوب من خلافی نسبت به من میدانی مرا مسبوق بکن. اثبات قول خود را سند بین نشان بده، وگرنه مرا با پول تطمیع نکن. امتداد ایام صلح و آسایش تبعه برای پادشاه بهتر از خزاین مدفونه میباشد. من از صلاح ملکه تمرد نمیکنم و تغییر مذهب و آیین نمینمایم. شموئیل گفت کمبیز، تو مرد بیقریحه و زودباور و ساده لوحی، روحالله میخواهد چشم ترا باز کند دل ترا وسعت بدهد و به کفایت تو بیفزاید تا این ملت جاهل و مظلوم را خوب اداره نمایی. اسرار عالم در لوح محفوظ به ما معلوم است. من ترا به عداوت ملکه مسبوق میکنم اما اول باید قسم یاد کنی که بر وی غضب ننمایی. گفتم زبان من بخشکد اگر من به او حرف درشت بزنم، نه اینکه غضب نمایم. هرچه میدانی بگو. شموئیل گفت تا قسم [یاد] نکنی نمیگویم. گفتم به آیین ثمود و صور اعظم قسم که غضب نمیکنم. شموئیل گفت تو هشت ماه قبل دختر خوانسالار خود نوشزاد را عقد نمودی. شب اول از تو به پسری حامله شد. این کار به ملکه بسیار ناگوار آمد ، برای اینکه تو از حرکت و سیمای او رنجیدن اورا نفهمی اذن خواست به زیارت «دالایلام» (روحانی اعظم) برود. تو اسباب سفر اورا از هر باب بهتر و زودتر فراهم کردی، هدیههای گرانبها برای تقدیم دالایلام کبیر دادی. ملکه از این مرحمتهای تو بیشتر متأثر میشد. چنان میپنداشت که از رفتن او مشعوفی. میخواهی در غیاب او با معقودهٔ[۱] جدید آسوده عیش بکنی و تمتع نمایی. بعد از آنکه به کوه «تیقو» رسید از دالایلام استدعا نمود که نوشزاد را نفرین
- ↑ زن عقد کرده، زن عقدی.