برگه:Manteq-ol-teyr.pdf/۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶
  گنج یابی چون طلسم از پیش رفت جان شود پیدا چو جسم از پیش رفت  
  بعد ازان جانت طلسمی دیگر است غیب را جان تو جسمی دیگر است  
۱۳۵  همچنین میرو و بیانش مپرس در چنین دردی بدرمانش مپرس  
  در بن این بحر بی پایان بسی غرقه گشتند و خبر نیست از کسی  
  در چنین بحری که بحر اعظم است عالَمی ذرّه است و ذرّه عالم است  
  کوپله است این بحر را عالم بدان ذرّه هم یک کوپله است این هم بدان  
  گر نماند عالم و یک ذره هم گم شود دو کوپله زین بحر کم  
۱۴۰  کس چه داند تا درین بحر عمیق سنگ ریزه قدر دارد یا عقیق  
  عقل و جان و دین و دل در باختم تا کمال ذرّهٔ بشناختم  
  لب بدوز از عرش و از کرسی مپرس گر همه یک ذرّه می‌پرسی مپرس  
  عقل تو چون در سر موی بسوخت هر دو لب باید ز پرسیدن بدوخت  
  کس نداند کنه یک ذره تمام چند پرسی چند گویی والسلام  
۱۴۵  چیست گردون سرنگون ناپایدار بی‌قراری دایما بر یک قرار  
  در رهٔ او پا و سر گم کردهٔ پردهٔ در پردهٔ در پردهٔ  
  چرخ جز سرگشته پی گم کرده چیست او چه داند تا درونِ پرده چیست  
  او که چندین سال بر سر گشته است بی سر و تن گرد این در گشته است  
  می‌نداند در درون پرده راز کی شود بر چون توئی این پرده باز  
۱۵۰  کار عالم حیرتست و حسرتست حیرت اندر حیرت اندر حیرتست  
  هست کاری پشت رو نه سر نه پای روی در دیوار و پشت دست خای  
  پیشوایانی که ره بین آمدند گاه و بی‌گاه از پی این آمدند  
  جان خود را عین حسرت ساختند هم ره جان عجز و حیرت ساختند  
  در نگر اول که با آدم چه رفت عمرها با او دران ماتم چه رفت  
۱۵۵  باز بنگر نوح را غرقاب کار تا چه برد از کافران سالی هزار  
  باز ابراهیم را بین دل شده منجنیق و آتشش منزل شده  
  باز اسماعیل را بین سوگوار نفس او قربان شده در کوی یار  
  باز در یعقوب سرگردان نگر چشم کرده در سروکار پسر  
  باز یوسف را نگر در داوری بندگی و چاه و زندان بر سری  
۱۶۰  باز ایوب ستمکش را نگر مانده در کرمان و گرگان پیش در