برگه:Manteq-ol-teyr.pdf/۱۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۶

در مناقب امیرالمومنین ابوبکر الصدیق

  خواجهٔ اول که اول یار اوست ثانی اثنین اذ هما فی الغار اوست  
  صدر دین صدّیق اکبر قطب حق در همه چیز از همه برده سبق  
  هر چه حق از بارگاه کبریا ریخت در صدر شریف مصطفی  
  او همه در سینهٔ صدیق ریخت لاجرم تا بود ازو تحقیق ریخت  
۴۱۰  چون در عالم را بیکدم در کشید لب ببست از سنگ و خوش دم درکشید  
  سر فرو بردی همه شب تا بروز نیم شب هوی برآوردی ز سوز  
  هوی او تا چین رفتی مشکبار مشک کردی خون آهوی تتار  
  زین سبب گفت آفتاب شرع و دین علم باید جست ازین جا تا بچین  
  سنگ از آن بودی ز حکمت در دهانش تا بسنگ و هنگ هو گوید زبانش  
۴۱۵  نی که سنگش بر زبان بگرفت راه تا نگوید هیچ نامی جز الاه  
  سنگ باید تا پدید آید وقار مردم بی سنگ کی آید بکار  
  چون عُمر موی بدید از قدر او گفت کاش آن مویمی بر صدر او  
  چون تو کردی ثانی اثنین قبول ثانی اثنین او بود بعد از رسول  

در مناقب امیرالمومنین عُمر

  خواجهٔ شرع آفتاب جمع دین ظل حق فاروق اعظم شمع دین  
۴۲۰  ختم کرده عدل و انصاف او بحق در فراست برده از مردان سبق  
  آنکه حق طهۤ برو خواند از نخست تا مطهر شد ز طهۤ و درست  
  آنکه دارد بر صراط اول گذر هست او از قول پیغمبر عمر  
  آنکه اول خلعت از دارالسلام او بدست آرد زهی عالی مقامر  
  چون نخستش حق نهد در دست دست آخرش با خود برد آنجا که هست  
۴۲۵  کار دین از عدل او انجام بافت نیل جنبش زلزله آرام یافت  
  شمع جنت بود و اندر هیچ جمع هیچکس را سایهٔ نبود ز شمع  
  شمع را چون سایهٔ نبْوَد ز نور چون گریخت از سایهٔ او دیو دور  
  چون سخن گفتی حقیقت بر زبانش از ره قلبی جدا گشتی عیانش  
  چون نبی می‌دید کو می‌سوخت زار گفت شمع جنت است این نامدار