برگه:Manteq-ol-teyr.pdf/۱۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۴
  وصف او کی لایق این ناکس است وصف او را خالق عالم بس است  
  ای جهان با رتبت خود خاک تو صد جهان جان خاک جان پاک تو  
۳۵۵  انبیا در وصف تو حیران شده سرشناسان نیز سرگردان شده  
  ای طفیل خندهٔ تو آفتاب گریهٔ تو کار فرمای سحاب  
  هر دو گیتی گرد خاک پای تست در کلیمی خفتهٔ چه جای تست  
  سر برآور از کلیمت ای کریم پس فرو کن پای بر قدر کلیم  
  محو شد شرع همه در شرع تو اصل جمله گم ببود از فرع تو  
۳۶۰  تا ابد شرع تو و احکام تست همبر نام الٓهی نام تست  
  هر که بود از انبیا و از رسل جمله با دین تو آیند از سبل  
  چون نیامد بیش پیش از تو یکی از پس تو نیز ناید بی‌شکی  
  هم پس و هم پیش از عالم توئی سابق و آخر بیکجا هم توئی  
  نه کسی در گَرْد تو هرگز رسد نه کسی رانیز چندین عز رسد  
۳۶۵  خواجگی هر دو عالم تاابد کرد وقف احمد مرسل احد  
  یا رسول الله بس درمانده‌ام باد در کف خاک بر سر مانده‌ام  
  بی کسان را کس توئی در هر نفس من ندارم در دو عالم جز تو کس  
  یک نظر سوی من غمخواره کن چارهٔ کار من بیچاره کن  
  گر چه ضایع کرده‌ام عمر از گناه توبه کردم عذر من از حق بخواه  
۳۷۰  گر ز لا تامن بود ترسی مرا هست از لا تیاسو درسی مرا  
  روز و شب بنشسته در صد ماتمم تا شفاعت خواه باشی یک دمم  
  از درت گر یک شفاعت در رسد معصیت را مهر طاعت در رسد  
  ای شفاعت خواه مشتی تیره روز لطف کن شمع شفاعت برفروز  
  تا چو پروانه میان جمع تو پَرزنان آیم به پیش شمع تو  
۳۷۵  هر که شمع تو به بیند آشکار جان بطبع دل دهد پروانه‌وار  
  دیدهٔ جان را لقای تو بس است هر دو عالم را رضای تو بس است  
  داروی درد دل من مهر تست نور جانم آفتاب چهر تست  
  بر درت جان بر میان دارم کمر گوهر تیغ زبان من نِگر  
  هر گهر کان از زبان افشانده‌ام در رهت از قعر جان افشانده‌ام  
۳۸۰  زان شدم از بحر جان گوهرفشان کز تو بحر جان من دارم نشان