برگه:Manteq-ol-teyr.pdf/۱۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۰
  روی آن دارم که همراهی کنی می‌توانی کرد اگر خواهی کنی  

فی نعت سیدالمرسلین

  خواجهٔ دنیا و دین گنج وفا صدر و بدر هر دو عالم مصطفی  
۲۴۵  آفتاب شرع و دریای یقین نور عالم رحمةً للعالمین  
  جان پاکان خاک جان پاک او جان رها کن آفرینش خاک او  
  خواجهٔ کونین و سلطان همه آفتاب جان و ایمان همه  
  صاحب معراج و صدر کاینات سایهٔ حق خواجهٔ خورشید ذات  
  هر دو عالم بسته بر فتراک او عرش و کرسی قبله کرده خاک او  
۲۵۰  پیشوای این جهان و آن جهان مقتدای آشکارا و نهان  
  مهترین و بهترین انبیا رهنمای اصفیا و اولیا  
  مهدی اسلام و هادی سبل مفتی غیب و امام جز و کل  
  خواجهٔ کز هرچه گویم بیش بود در همه چیز از همه در پیش بود  
  خویشتن را خواجهٔ عرصات گفت انما انا رحمة مهدات گفت  
۲۵۵  هر دو گیتی از وجودش نام یافت عرش نیز از نام او آرام یافت  
  همچو شبنم آمدند از بحر جود خلق عالم بر طفیلش در وجود  
  نور او مقصود مخلوقات بود اصل معدومات و موجودات بود  
  حق چو دید آن نور مطلق در حضور آفرید از نور او صد بحر نور  
  بهر خویش آن پاک جان را آفرید بهر او خلقی جهان را آفرید  
۲۶۰  آفرینش را جز او مقصود نیست پاک دامن‌تر ازو موجود نیست  
  آنچه اوّل شد پدید از جیب غیب بود نور پاک او بی‌هیچ ریب  
  بعد ازان آن نور عالی زد علم گشت عرش و کرسی و لوح و قلم  
  یک علم از نور پاکش عالمست یک علم ذریّتست و آدمست  
  چون شد آن نور معظم آشکار در سجود افتاد پیش کردگار  
۲۶۵  قرنها اندر سجود افتاده بود عمرها اندر رکوع استاده بود  
  سالها هم بود مشغول قیام در تشهد بود هم عمری تمام  
  از نماز نور آن دریای راز فرض شد بر جملهٔ امت نماز  
  حق بداشت آن نور را چون مهر و ماه در برابر بی‌جهت تا دیرگاه