برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۹۹۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۳۸۳ —


  دستارچهٔ کان بت دلبر دارد گر بوئی ازان باد صبا بردارد  
  بر مردهٔ صد ساله اگر برگذرد[۱] در حال ز خاک تیره سر بردارد  

*

  گر باد ز گل حسن شبابش ببرد بلبل نه حریفیست که خوابش ببرد[۲]  
  گل وقت رسیدن آب عطار ببرد عطار بوقت رفتن آبش ببرد  

*

  کس نیست که غم از دل ما داند برد یا چارهٔ کار عشق بتواند برد  
  گفتم که بشوخی ببرد دست از ما زین دست که او پیاده میداند برد  

*

  هر وقت که بر من آن پسر میگذرد دانی که ز شوقم چه بسر میگذرد؟  
  گو هر سخن تلخ که خواهی فرمای[۳] آخر بدهان چون شکر میگذرد  

*

  خالی که مرا عاجز و محتال بکرد خطی برسید و دفع آن خال بکرد  
  خال سیهش بود که خونم میریخت ریش آمد و رویش همه چون خال بکرد[۴]  

*

  چون بخت بتدبیر نکو نتوان کرد بیفائده سعی و گفتگو نتوان کرد  
  گفتم بروم صبر کنم یک چندی هم صبر برو که صبر ازو نتوان کرد  

*

  شمع ارچه بگریه جانگدازی میکرد گریه زده خندهٔ مجازی میکرد  

  1. بگذارد.
  2. متن مطابقست با قدیمترین نسخه و در نسخ معتبر دیگر بیت اول چنین است:
      وقتست که چشم فتنه خوابش ببرد باد از رخ گل حسن شبابش ببرد  
  3. میگوی.
  4. این رباعی در قدیمترین نسخه دیده شده.