این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۳۷۷ —
انعام کن بگوشهٔ چشم ارادتی | تا بندهٔ تو باشم و منت پذیر تو | |||||
صاحبدلی بتربیتم گفت زینهار | غوغا مکن که دوست ندارد نفیر تو | |||||
شاهد منجمست چه حاجت بشرح حال | در وی نگاه کن که بداند ضمیر تو |
*
وه که چه آزار بود من از مهر تو | لیک چو باز آمدی آن همه برداشتی | |||||
سر چو برآورد صبح بپوشد گناه | روز همه روز جنگ شب همه شب آشتی[۱] |
- ↑ این قطعه در یک نسخه است و مصراع اول و سوم از وزن خارج، معنی آنهم بر ما آشکار نشد.