این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۳۷۶ —
مرا بصورت شاهد نظر حلال بود | که هرچه مینگرم شاهدست در نظرم | |||||
دو چشم در سر هرکس نهادهاند ولی | تو نقش بینی و من نقشبند مینگرم |
*
شبی خواهم که پنهانت بگویم | نهان از آشنایان و غریبان | |||||
چنان در خود کشم چوگان زلفت | کزو غافل بود گوی گریبان | |||||
ولیکن هر گناهی را جزائیست | گناه عشق را جور رقیبان |
*
هزار بوسه دهد بتپرست بر سنگی | که ضر و نفع محالست ازو نشاندادن | |||||
تو بت ز سنگ نهٔ بل ز سنگ سختتری | که بر دهان تو بوسی نمیتوان دادن |
*
کسی ملامتم از عشق روی او میکرد | که خیره چند شتابی بخون خود خوردن | |||||
ازو بپرس که دارد اسیر بر فتراک | ز من مپرس که دارم کمند در گردن |
*
چند گوئی که مهر ازو بردار | خویشتن را بصبر ده تسکین | |||||
کهربا را بگوی تا نبرد | چکند کاه پارهٔ مسکین؟ |
*
بر آن گلیم سیاهم حسد همیآید | که هست در بر سیمین چون صنوبر او | |||||
گلیم بین که در آن بر چه عیش میراند | سیه گلیمی من بین که دورم از بر او |
*
گفتم بره ببینم و دامن بگیرمش | کای رشک آفتاب جمال منیر تو | |||||
شهری بر آتش غم هجران بسوختی | اول منم بقید محبت اسیر تو |