این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۳۶۶ —
یا چهره بپوش یا بسوزان | بر روی چو آتشت سپندی | |||||
دیوانهٔ عشقت ای پریروی | عاقل نشود بهیچ پندی[۱] | |||||
تلخست دهان عیشم[۲] از صبر | ای تنگ شکر بیار قندی[۳] | |||||
ایسرو بقامتش چه مانی؟ | زیباست ولی نه هر بلندی | |||||
گریم بامید و دشمنانم | بر گریه زنند ریشخندی | |||||
کاجی ز درم[۴] درآمدی دوست | تا دیدهٔ دشمنان بکندی | |||||
یارب چه شدی اگر برحمت | باری سوی ما نظر فکندی[۵]؟ | |||||
یکچند بخیره عمر بگذشت | من بعد بر آن سرم[۶] که چندی | |||||
بنشینم و صبر پیش گیرم | ||||||
دنبالهٔ کار خویش گیرم | ||||||
آیا[۷] که بلب رسید جانم | آوخ که ز دست شد عنانم | |||||
کس دید چو من ضعیف هرگز | کز هستی خویش در گمانم؟ | |||||
پروانهام اوفتان و خیزان | یکباره بسوز و وارهانم | |||||
گر لطف کنی بجای اینم | ور جور کنی سزای آنم | |||||
جز نقش تو نیست در ضمیرم | جز نام[۸] تو نیست بر زبانم | |||||
گر تلخ کنی بدوریم عیش | یادت[۹] چو شکر کند دهانم | |||||
اسرار تو پیش کس نگویم | اوصاف تو پیش کس نخوانم |