این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۳۵۳ —
۶۲۸ – خ
تا کی روم از عشق تو شوریده بهر سوی | تا کی دوم از شور تو دیوانه بهر کوی | |||||
صد نعره همی آیدم از هر بن موئی | خود در دل سنگین تو نگرفت سر[۱] موی | |||||
بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان | تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی | |||||
سرگشته چو چوگانم و در پای سمندت | میافتم و میگردم چون گوی بپهلوی | |||||
خود کشتهٔ ابروی توام من بحقیقت | گر کشتنیم بازبفرمای بابروی | |||||
آنانکه بگیسو دل عشاق ربودند | از دست تو در پای فتادند چو گیسوی | |||||
تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد[۲] | سر برنگرفتم بوفای تو ز زانوی | |||||
بیرون نشود عشق توام تا ابد از دل | کاندر ازلم حرز تو بستند ببازوی | |||||
عشق از دل سعدی بملامت نتوان برد | گر رنگ توان برد بآب از رخ هندوی[۳] |
۶۲۹ – ط
گلست آن یاسمن یا ماه یا روی | شبست آن یا شبه یا مشک یا بوی | |||||
لبت دانم که یاقوتست و تن سیم | نمیدانم دلت سنگست یا روی | |||||
نپندارم که در بستان فردوس | بروید چون تو سروی بر لب جوی | |||||
چه شیرین لب سخنگوئی که عاجز | فرو میماند از وصفت سخنگوی | |||||
ببوئی[۴] الغیاث از ما برآید | که ای باد از کجا آوردی این بوی؟ | |||||
الا ای ترک آتشروی ساقی | بآب باده عقل از من فرو شوی | |||||
چه شهرآشوبی ای دلبند خودرای[۵] | چه بزمآرائی ای گلبرگ خودروی | |||||
چو در میدان عشق افتادی ایدل | بباید بودنت سرگشته چون گوی |