برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۴۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۲۳۵ —

  کدام آلاله[۱] می‌بویم که مغزم عنبرآگین شد؟ چه ریحان دسته بندم چون جهان گلزار می‌بینم؟  
  ز گردون نعره میآید که اینت بوالعجب کاری که سعدی را ز روی دوست برخوردار می‌بینم  

۴۲۶ – ق

  دلم تا عشقباز آمد درو جز غم نمی‌بینم دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم  
  دمی با همدمی خرّم ز جانم بر نمی‌آید دمم با جان برآید چونکه یک همدم نمی‌بینم  
  مرا رازیست اندر دل بخون دیده پرورده ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم  
  قناعت میکنم با درد چون درمان نمی‌یابم تحمل میکنم با زخم[۲] چون مرهم نمی‌بینم  
  خوشا و خرّما آندل که هست از عشق بیگانه که من تا آشنا گشتم دل خرم نمی‌بینم  
  نم چشم آبروی من ببرد از بسکه میگریم چرا گریم کزان حاصل برون از نم نمی‌بینم؟  
  کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرونشد بامید دمی با دوست وآن دم هم نمی‌بینم  

۴۲۷ – ط

  من از اینجا بملامت نروم که من اینجا بامیدی گروم  
  گر بعقلم سخنی می‌گویند بیم آنست که دیوانه شوم  
  گوش دل رفته بآواز سماع نتوانم که نصیحت شنوم  
  همه گو باد ببر خرمن عمر دو جهان بیتو نیرزد دو جوم  
  دوستان عیب و ملامت مکنید کانچه خود کاشته باشم دروم  
  من بیچارهٔ گردن بکمند چکنم گر برکابش نروم؟  
  سعدیا گفت بخوابم بینی بیوفا یارم اگر می‌غنوم  

۴۲۸ – ط

  نه از چینم حکایت کن نه از روم که من دل با یکی دارم درین بوم  

  1. کدامین لاله.
  2. بر زخم.