پرش به محتوا

برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۷۸۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۱۷۵ —

  جنگ نمیکنم اگر دست به تیغ میبرد بلکه بخون مطالبت هم نکنم قیامتش  
  کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی کانچه[۱] گناه او بود من بکشم غرامتش  
  هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش  

۳۲۲– ط

  خجلست سرو بستان بَرِ قامت بلندش همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش  
  چو درخت قامتش دید صبا بهم برآمد ز چمن نرست سروی که ز بیخ برنکندش  
  اگر آفتاب با او زند از گزاف لافی مه نو چه زهره دارد که بود سُم سمندش  
  نه چنان ز دست رفتست وجود ناتوانم که معالجت توان کرد به پند یا به بندش  
  گرم آن[۲] قرار بودی که ز دوست برکنم دل نشنیدمی ز دشمن سخنان ناپسندش  
  تو که پادشاه حسنی نظری ببندگان کن[۳] حذر از دعای درویش و کف نیازمندش  
  شکرین حدیث سعدی بَرِ او چه قدر دارد که چنو هزار طوطی مگسست پیش قندش  

۳۲۳– ط

  هر که نازک بود دل یارش[۴] گو دل نازنین نگه دارش  
  عاشق گل دروغ میگوید که تحمل نمیکند خارش  
  نیکخواها در آتشم بگذار وین نصیحت مکن که بگذارش[۵]  
  کاش با دل هزار جان بودی تا فدا کردمی بدیدارش  
  عاشق صادق از ملامت دوست گر برنجد، بدوست مشمارش  
  کس بآرام جان ما نرسد که نه اوّل بجان رسد کارش  
  خانهٔ یار سنگدل اینست هر که سر میزند بدیوارش  

  1. وآنچه.
  2. اگرم.
  3. مپسند جور و بیداد چو پادشاه حسنی. (اصلاح طبق غلطنامهٔ کتاب)
  4. تجدیدنظر: هر که نازک بود تن یارش
  5. در یک نسخه این بیت نیز هست:
      گرچه بی طاقتم چو مور ضعیف می‌کشم نفس و می‌کشم بارش