برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۷۸۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۱۷۱ —

  گر آن شبهای باوحشت نمیبود نمیدانست سعدی قدر این روز[۱]  

۳۱۵– ط

  پیوند روح میکند این باد مشکبیز هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز  
  شاهد بخوان و شمع بیفروز و می بنه عنبر بسای و عود بسوزان و گل بریز  
  ور دوست دست میدهدت هیچ گو مباش خوشتر بود عروس نکوروی بی جهاز[۲]  
  امروز باید ار کرمی میکند سحاب فردا که تشنه مرده بود لای گو بخیز  
  من در وفا و عهد چنان کند نیستم کز دامن تو دست بدارم بتیغ تیز[۳]  
  گر تیغ میزنی سپر اینک وجود من عیار مدعی کند از دشمن احتراز[۲]  
  فردا که سر ز خاک برآرم اگر ترا بینم، فراغتم بود از روز رستخیز  
  تا خود کجا رسد بقیامت نماز من من روی در تو و همه کس روی در حجاز[۴]  
  سعدی بدام عشق تو[۵] در پای بند ماند قیدی نکردهٔ که میسر شود گریز  

  1. در یکی از نسخه‌های قدیم در عنوان این غزل نوشته شده: «آغاز کتاب طیبات بمبارکی»، و در نسخهٔ قدیم دیگر عنوان چنین است: «وله فی‌الغزلیات»، و در نسخ دیگر این غزل بعد از مدایح که در مقدمهٔ طیبات نوشته شده آمده است. از مجموع آنها چنین استنباط میشود که شیخ سعدی این غزل را در آغار غزلیات خود قرار داده است.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ «جهاز» و «احتراز» و «حجاز» را در بعضی از نسخ بیا نوشته‌اند و ما از نسخه‌های قدیم پیروی کردیم چه عربها الف را که در این کلمات هست آنقسم تلفظ میکنند که ایرانیها در قدیم یای مجهول را تلفظ میکردند و از این رو بوده است که شعرای ایران «جهاز» را با «بریز» و همچنین رکاب و عتاب را با فریب و شکیب قافیه میآوردند و بنا برین حاجت نیست که برای رعایت قافیه جهاز را جهیز بنویسند.
  3. در یک نسخه این بیت الحاق شده:
      لیکن بدست خویشتنم ده که گفته‌اند از دوستان تحمل و از دشمنان ستیز  
  4.   تا خود کجا رسد بقیامت حدیث من کِم روی در جمال تو باشد نه در حجاز  
  5. بعشق روی تو.