این برگ همسنجی شدهاست.
— ۱۳۹ —
۲۶۰– ب
من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود | سر نه چیزست که شایستهٔ پای تو بود | |||||
خرّم آنروی که در روی تو باشد همه عمر | وین نباشد مگر آنوقت که رای تو بود | |||||
ذرّهٔ در همه اجزای من مسکین نیست | که نه آن ذرّه معلق بهوای تو بود | |||||
تا ترا جای شد ای سرو روان در دل من | هیچکس مینپسندم که بجای تو بود | |||||
بوفای تو که گر خشت زنند از گل من | همچنان در دل من مهر و وفای تو بود | |||||
غایت آنست که ما در سر کار تو رویم[۱] | مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود | |||||
من پروانه صفت پیش تو ای شمع چگل | گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود | |||||
عجبست آنکه ترا دید و حدیث تو شنید | که همه عمر نه مشتاق لقای تو بود | |||||
خوش بود نالهٔ دلسوختگان از سر درد | خاصه دردی که بامید دوای تو بود | |||||
ملک دنیا همه با همت سعدی هیچست | پادشاهیش همین بس که گدای تو بود[۲] |
۲۶۱– ط
یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود | کو را بسر کشتهٔ هجران گذری بود | |||||
آن دوست که ما را بارادت نظری هست | با او،[۳] مگر او را بعنایت نظری بود | |||||
من بعد حکایت[۴] نکنم تلخی هجران[۵] | کان میوه که از صبر برآمد شکری بود | |||||
روئی نتوان گفت که حسنش بچه ماند | گوئی که در آن نیمشب از روز دری بود | |||||
گویم قمری بود کس از من نپسندد | باغی که بهر شاخ درختش قمری بود | |||||
آندم که خبر بودم ازو تا تو نگوئی | کز خویشتن و هر که جهانم خبری بود |
- ↑ شکل غلط قبلی: غایت آنست سر در سر کار تو رویم
- ↑ در بعضی از نسخ این بیت نیز هست:
سالها قبلهٔ صاحبنظران خواهد بود بر زمینی که نشان کف پای تو بود (و نیز رجوع شود بغزل خواجه حافظ: تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود)
- ↑ با ما.
- ↑ در یک نسخهٔ قدیم: شکایت.
- ↑ ما صبر دگرباره نگوئیم که تلخست.