این برگ همسنجی شدهاست.
— ۱۲۰ —
پیش ازین گویند سعدی دوست میدارد ترا | بیش از آنت دوست میدارم که ایشان گفتهاند | |||||
عاشقان دارند کار و عارفان دانند حال | این سخن در دل فرود آید که از جان گفتهاند |
۲۲۴– ط
گلبنان پیرایه بر خود کردهاند | بلبلانرا در سماع آوردهاند | |||||
ساقیان لاابالی در طواف | هوش میخواران مجلس بردهاند | |||||
جرعهٔ خوردیم و کار از دست رفت | تا چه بیهوشانه در می کردهاند؟ | |||||
ما بیک شربت چنین بیخود شدیم | دیگران چندین قدح چون خوردهاند؟ | |||||
آتش اندر پختگان افتاد و سوخت | خام طبعان همچنان افسردهاند | |||||
خیمه بیرون بر که فراشان باد | فرش دیبا در چمن گستردهاند | |||||
زندگانی چیست؟ مردن پیش دوست | کاین گروه زندگان دل مردهاند | |||||
تا جهان بودست جماشان گل | از سلحداران خار آزردهاند | |||||
عاشقان را کشته میبینند خلق | بشنو از سعدی که جان پروردهاند[۱] |
۲۲۵– ب
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند | کارام جان و اُنس دل و نور دیدهاند | |||||
لطف آیتیست در حق اینان و، کبر و ناز | پیراهنی که بر قد ایشان بریدهاند | |||||
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر | شیرینلبان نه شیر که شکر مزیدهاند | |||||
پندارم آهوان تتارند مشک ریز | لیکن بزیر سایهٔ طوبی چریدهاند | |||||
رضوان مگر سراچهٔ فردوس برگشاد | کاین حوریان بساحت دنیا خزیدهاند | |||||
آب حیات در لب اینان، بظن من | کز لولهای چشمهٔ کوثر مکیدهاند | |||||
دست گدا بسیب زنخدان این گروه | نادر رسد، که میوهٔ اوّل رسیدهاند | |||||
گل برچنند روز بروز از درخت گل | زین گلبنان هنوز مگر گل نچیدهاند؟ |
- ↑ ابیات ساقط: (این بیت در حاشیهٔ یک نسخه است بخط غیر از متن)
شکر غمازان نمیدانم که چون آرم بجای کانچه شکل بود گفتن بر من آسان گفتهاند