برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۷۲۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۱۱۳ —

  طرفه مدار اگر ز دل نعرهٔ بیخودی زنم[۱] کاتش دل چو شعله زد صبر درو محال شد  
  سعدی اگر نظر کند تا نه غلط گمان بری[۲] کو نه برسم دیگران بندهٔ[۳] زلف و خال شد  

۲۱۱– ب

  امروز در فراق تو دیگر بشام شد ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد[۴]  
  بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد  
  افسوس خلق میشنوم در قفای خویش کاین پخته بین که در سر سودای خام شد  
  تنها نه من بدانهٔ خالت مقیدم این دانه هر که دید گرفتار دام شد  
  گفتم یکی بگوشهٔ چشمت نظر کنم چشمم درو بماند و زیادت مقام شد[۵]  
  ای دل نگفتمت که عنان نظر بتاب اکنونت افکند که ز دستت لگام شد  
  نامم بعاشقی شد و گویند توبه کن توبت کنون چه فایده دارد که نام شد[۶]؟  
  از من بعشق روی تو میزاید این سخن طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد  
  ابنای روزگار غلامان بزر خرند سعدی ترا بطوع و ارادت[۷] غلام شد  
  آن مدّعی که دست ندادی ببند کس[۸] این‌بار در کمند تو افتاد و رام شد  
  شرح غمت بوصف نخواهد شدن تمام جهدم بآخر آمد و دفتر تمام شد  

۲۱۲– ط

  هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد یا مگس را پَر ببندد یا عسل را سر بپوشد  
  همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد هر که درمان می‌پذیرد یا نصیحت می‌نیوشد  
  گر مطیع خدمتت را کفر فرمائی بگوید ور حریف مجلست را زهر فرمائی بنوشد  
  شمع پیشت روشنائی نزد آتش مینماید گل بدستت خوبروئی پیش یوسف میفروشد  

  1. زدم.
  2. کند در تو گمان بد مبر.
  3. عاشق.
  4. در یک نسخه این بیت هم هست:
      آمد نماز شام و نیامد نگار من در انتظار روی تو روزم تمام شد  
  5. تجدیدنظر: چشمم درو بماند و زیادش مقام شد
  6. این بیت تنها در یک نسخهٔ بسیار قدیم است.
  7. برغبت.
  8. ببندگی.