برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۶۹۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۸۵ —

  مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد  
  رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد یکبارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد  
  وامق چو کارش از غم عذرا بجان رسید کارش مدام با غم و آه سحر فتاد  
  زینگونه صد هزار کس از پیر و از جوان مست از شراب عشق چو من بیخبر فتاد  
  بسیار کس شدند اسیر کمند عشق تنها نه از برای من این شور و شر فتاد  
  روزی بدلبری نظری کرد چشم من زان یکنظر مرا دو جهان از نظر فتاد  
  عشق آمد آنچنان بدلم در زد[۱] آتشی کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد  
  بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد  
  سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی چون ماجرای عشق تو یک یک بدر فتاد  

۱۵۷– خ

  پیش رویت قمر نمی‌تابد خور ز حکم تو سر نمی‌تابد  
  نیکوئی خوی کن که نرگس مست . . . . . . . . . .  
  . . . . . . . . . . زهره وقت سحر نمی‌تابد[۲]  
  آتش اندر درون شب بنشست که تنورم مگر نمی‌تابد  
  بار عشقت کجا کشد دل من؟ که قضا و قدر نمی‌تابد  
  ناوک غمزه بر دل سعدی مزن ای جان چو بر نمی‌تابد[۳]  

۱۵۸– ب

  مویت رها مکن که چنین بر هم[۴] اوفتد کاشوب حُسن روی تو در عالم اوفتد  

  1. بر زد.
  2. در بعضی از نسخه‌ها این دو مصراع را یک بیت کرده‌اند، ولی از یک نسخه چنین استنباط شد که دو بیت بوده و از هر یک مصراعی ساقط شده. در نسخه‌های چاپی شعر را چنین نوشته‌اند:
      با درخشندگی چشم خوشت زهره وقت سحر نمی‌تابد  
  3. این غزل در نسخ بسیار قدیم نیست.
  4. درهم.