برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۶۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۶۷ —

کند. آنجا بوی دوستی آید و وفاق، و نداء این بشارت شنوی: لاتخافوا ولا تحزنوا، و اگر عیاذابالله بوی نفاق و دشمنی آید داغ نومیدی بر پیشانی تو نهند که لابشری بومئذٍ للمجرمین و یقولون حجراً محجورا، بسا کسی که لباس دوستی پوشیده است و نام او در دیوان دشمنان نوشته اند و او را خبر نه. و بسا کسی که جامهٔ دشمنان پوشیده و نامش در جریدهٔ دوستان ثبت کرده‌اند و او را آگاهی نه.

آورده‌اند که در بنی‌اسرائیل عابدی بود برصیصا نام و چهل سال عزلت گرفته و از نفس و از دنیا برگشته و تخم معرفت در دل کشته اگر نظر در آسمان کردی تا عرش دیدی و اگر در زمین نگاه کردی پشت گاو ماهی مشاهده کردی، چنان مآثر و مناقب داشت که زبان از وصف او قاصر بود، و چندان محامد و محاسن که اوهام و افهام از ضبط آن فاتر بود. هر سال چند هزار بیمار و معلول و مبتلا و معیوب بر صوب صومعهٔ او جمع شدندی. بعضی لباس برص پوشیده و بعضی از مادر نابینا آمده و گروهی بعلت دق و یرقان و استسقا مبتلا گشته بجملگی بیامدندی و در حوالی صومعهٔ او بنشستندی، چون قرص آفتاب برآمدی و خورشید اعلام نور در عالم نصب کردی، برصیصا بر بام صومعه برآمدی و یکنفس بران معلولان دمیدی، بیکبار ازان علت‌ها خلاص شدندی. عجبا کارا بظاهر چندین درِ خزاین لطف برو گشاده و بباطن تیر قطعیت در کمان هجر نهاده در ظاهر بدیدار خلق چون نگار، و در باطن بتیغ هجر افکار. فریاد از ظاهر بسیم اندوده و باطن از حقیقت پالوده، و آن بیچاره پنداشت که خود کسیست و از جائی می‌آید و حضرت دوست را می‌شاید، ندانست که از لوح و قلم ندا می‌آید که ما را تو نمی‌باید. درین مدت ابلیس سلسلهٔ وسواس در صومعه