برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۶۶ —

چنانکه جان در تحت طلب نیاید اگر گوئی در دست یا پای یا سرست همه‌جا بود و جایش معین نه، خدای عالم همه جا موجود بود و لکن در تحت طلب نیاید ما قدروا الله حق قدره.

جوانمردا متقیان و مخلصان منزلها میروند و میگذارند، اما عارفان بهیچ منزل فرو نیایند، بلکه منزل ایشان دایرهٔ حیرتست، هرچند پیش روند بجای خویش باشند. اشتر بازرگان شب و روز منزل می‌برد و راه می‌کند. اما گاو عصار شب و روز در رفتار است و چشمها بسته گرد دایره میگردد و با خود میاندیشد که آیا چند منزل بریده باشم؟ شام چو چشمش از نقاب نهفتگی بگشایند نگاه کند و هم دران قدم که بود باشد.

اگر گوئی شناختم گویند چون شناختی کسی را که چونی بر وی روانه؟ و اگر گوئی بهستی خود او را شناختم گویند نیست هست را چون شناسد؟ العجز عن درک الادراک ادراک. پروانهٔ مختصر دیدهٔ آفتاب کی تواند دید؟ ای صدهزار جان مقدس فدای خاک نعلین آن درویش باد بشنو تا خود چه میگوید. در میدان مردان میا که آنجا خون روانست.

جنید را رحمة‌الله علیه بعد از وفات بخواب دیدند گفتند: ما فعل الله بِک قال طاحت العبادات و فاتت الاشارات و ما نفعنا الا رکعتان فی جوف اللیل، گفت این همه عبادتها بباد بر دادند و ما را هیچ سود نداشت الا دو رکعت نماز که در شب تاریک بگزاردم.

جوانمردا جهد کن که چون سیاست ملک‌الموت بر تو سایه افکند بدرقهٔ طاعت با خود داشته باشی، وقتی که چشمها گریان شود و دلها بریان و شیطان طمع در ایمان کند و حربهٔ قهر مرگ بر سینه‌ات راست