برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۶۶۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۵۴ —

  سعدی اگر طالبی راه رو و رنج بر کعبه دیدار دوست صبر بیابان اوست  

۹۶– ب

  ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست بقول هر که جهان مهر برمگیر از دوست  
  ببندگی و صغیری گرت قبول کند[۱] سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست  
  بجای دوست گرت هر چه در جهان بخشند رضا مده که متاعی بود[۲] حقیر از دوست  
  جهان و هر چه در او هست با نعیم بهشت نه نعمتیست که بازآورد فقیر از دوست  
  نه گر قبول کنندت سپاس داری و بس که گر هلاک شوی منتی پذیر از دوست  
  مرا که دیده بدیدار دوست برکردم حلال نیست که بر هم نهم بتیر از دوست  
  و گر چنانکه مصور[۳] شود گزیر[۴] از عشق کجا روم که نمیباشدم گزیر از دوست  
  بهر طریق که باشد اسیر دشمن را توان خرید و نشاید خرید اسیر از دوست  
  که در ضمیر من آید ز هر که در عالم؟ که من هنوز نپرداختم ضمیر از دوست  
  تو خود نظیر نداری و گر بود بمثل من آن نیم که بدل گیرم و نظیر از دوست  
  رضای دوست نگه دار[۵] و صبر کن سعدی که دوستی نبود ناله و[۶] نفیر از دوست[۷]  

۹۷– ق

  صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست بر خوردن از درخت امید وصال دوست  
  بختم نخفته بود که از خواب بامداد برخاستم بطالع فرخنده فال دوست  
  از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت یا خانه جای خواب بود یا مجال دوست[۸]  
  خواهم که[۹] بیخ صحبت اغیار برکنم در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست  
  تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست  
  هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست مقبل کسی که محو شود در کمال دوست  

  1. کنند.
  2. بجان دوست که آنهم بود.
  3. میسر.
  4. گریز.
  5. بدست آر.
  6. گر کنی.
  7. شکل غلط قبلی: ... نبود و ناله و نفیر ...
  8. تجدیدنظر: یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست
  9. من‌بعد.