این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
باب هفتم
— ۲۰۴ —
نه یک عیب او را بر انگشت پیچ | جهانی فضیلت برآور بهیچ | |||||
چو دشمن[۱] که در شعر سعدی نگاه | بنفرت کند ز اندرون[۲] تباه | |||||
ندارد بصد نکتهٔ نغز گوش | چو زحفی ببیند برآرد خروش | |||||
جز این علتش نیست کان بد پسند | حسد دیدهٔ نیک بینش بکند | |||||
نه مر[۳] خلق را صنع باری سرشت[۴] | سیاه و سپید آمد و خوب و زشت | |||||
نه هر چشم و ابرو که بینی نکوست | بخور پسته مغز و بینداز پوست |