برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۴۶۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

باب چهارم

در تواضع

  ز خاک آفریدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک  
  حریص و جهانسوز و سرکش مباش ز خاک آفریدندت[۱] آتش مباش  
  چو گردن کشید آتش هولناک[۲] ببیچارگی تن بینداخت خاک  
  چو آن سرفرازی نمود، این کمی از آن دیو کردند ازین آدمی  

* * *

  یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید  
  که جائیکه دریاست من کیستم؟ گر او هست حقا که من نیستم  
  چو خود را بچشم حقارت بدید صدف در کنارش بجان پرورید  
  سپهرش بجائی رسانید کار که شد نامور لؤلؤ شاهوار  
  بلندی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد  
  تواضع کند هوشمند گزین نهد شاخ پر میوه سر بر زمین[۳]  

حکایت

  جوانی خردمند پاکیزه بوم ز دریا برآمد بدربند روم  
  درو فضل دیدند و فقر[۴] و تمیز نهادند رختش بجایی عزیز  

  1. آفریدت ز.
  2. خشمناک.
  3. این بیت در بعضی از نسخه‌ها در اینجا نیست و در جای دیگریست.
  4. عقل.