این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
باب دوم
— ۸۰ —
خداوند خرمن زیان میکند | که بر خوشه چین سرگران میکند | |||||
نترسد که نعمت بمسکین دهند | وز آن بار غم بر دل این نهند | |||||
بسا زورمندا که افتاد سخت | بس افتاده را یاوری کرد بخت | |||||
دل زیر دستان نباید شکست | مبادا که روزی شوی زیر دست |
حکایت
بنالید درویشی از ضعف حال | بر تندروئی خداوند مال | |||||
نه دینار دادش سیهدل نه دانگ | بر او زد بسرباری از طیر[۱] بانگ | |||||
دل سائل از جور او خون گرفت | سر از غم برآورد و گفت ای شگفت | |||||
توانگر ترشروی، باری، چراست | مگر مینترسد ز تلخی خواست؟[۲] | |||||
بفرمود کوته نظر تا غلام | براندش بخواری و زجر تمام | |||||
بناکردن شکر پروردگار | شنیدم که برگشت ازو روزگار | |||||
بزرگیش سر در تباهی نهاد | عطارد قلم در سیاهی نهاد | |||||
شقاوت برهنه نشاندش چو سیر | نه بارش رها کردو نه بار گیر | |||||
فشاندش قضا بر سر از فاقه خاک | مشعبد صفت کیسه و دست پاک | |||||
سراپای حالش دگرگونه گشت | بر این ماجری مدتی برگذشت | |||||
غلامش بدست کریمی فتاد | توانگر دل و دست و روشن نهاد | |||||
بدیدار مسکین آشفته حال | چنان شاد بودی که مسکین بمال | |||||
شبانگه یکی بر درش لقمه جست | ز سختی کشیدن قدمهاش سست |