این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
باب اول
— ۶۴ —
نخواهی که ضایع شود روزگار | بناکاردیده مفرمای کار | |||||
نتابد سگ صید روی از پلنگ | ز روبه رمد شیر نادیده جنگ | |||||
چو پرورده باشد پسر در شکار | نترسد[۱] چو پیش آیدش کارزار | |||||
بکشتی و نخجیر و آماج و گوی | دلاور شود مرد پرخاشجوی | |||||
بگرمابه پرورده و عیش[۲] و ناز | برنجد[۳] چو بیند در جنگ باز[۴] | |||||
دو مردش نشانند بر پشت زین | بود کش زند کودکی بر زمین |
* * *
یکی را که دیدی[۵] تو در جنگ پشت | بکش گر[۶] عدو در مصافش نکشت | |||||
مخنث به از مرد شمشیر زن | که روز وغا سر بتابد چو زن | |||||
چه خوش گفت گرگین بفرزند خویش | چو قربان پیکار بربست و کیش | |||||
اگر چون زنان جست خواهی گریز | مرو[۷] آب مردان جنگی مریز | |||||
سواری که در جنگ بنمود پشت | نه خود را که نام آورانرا بکشت | |||||
شجاعت نیاید مگر ز آن دو یار | که افتند در حلقهٔ کارزار | |||||
دو همجنس همسفرهٔ همزبان | بکوشند در قلب هیجا بجان | |||||
که ننگ آیدش رفتن از پیش تیر | برادر بچنگال دشمن اسیر | |||||
چو بینی که یاران نباشند یار | هزیمت ز میدان غنیمت شمار |
* * *
دو تن پرور ای شاه کشور گشای | یکی اهل رزم[۸] دگر اهل رای |