برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۳۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۳۵ —

برای پادشاه توفیر از مال رعیت انگیزد خطاست که پادشاه بر رعیت از آن محتاج‌ترست که رعیت بپادشاه، که رعیت اگر پادشاه نیست و اگر هست همان رعیت است و پادشاه بی‌وجود رعیت متصور نمیشود. گفتار پیران جهاندیده بشنود، و بر اطفال و زنان و زیردستان ببخشاید، و بازرگانان و مسافران را نگاهدارد، و زیان زدگان را دستگیری کند، و مردم بد را نیابت ندهد که دعای بد بدو تنها نکنند، و سخن صاحب غرض نشنود و تا بغور گناه نرسد عقوبت روا ندارد، و بپنج روزه مهلت دنیا مغرور نشود.

  جهان نماند و خرم روان آدمئی که باز ماند ازو در جهان بنیکی یاد  

مَثلِ حاکم با رعیت مثل چوپانست با گله، اگر گله نگه ندارد مزد چوپانی حرام می‌ستاند. و حکایت پادشاهان پیشین بسیار می‌خواند تا از سیرت نیکان خیر آموزد و از عاقبت بدان عبرت گیرد، و در حال گذشتگان نظر کند و مردم ناآزموده را اعتماد نکند، و کار بزرگ بخردان نفرماید و هیبت خود را نگاه دارد، و مسخره و مطرب و بازیگر و امثال اینها را همه وقتی بخود راه ندهد، و نرد و شطرنج و دیگر ملاهی[۱] عادت نکند، و بتیر و کمان و گوی زدن و بصید بسیار نرود، و در دفع بدان تأخیر نکند، و با دوست و دشمن نیکوئی کند که دوستان را محبت بیفزاید و دشمنان را عداوت کم شود، و از عذر و زهر ایمن ننشیند، و از کمین غافل نباشد. و پیوسته چنان نشیند که گوئی دشمن بر درست که اگر ناگاه درآید ناساخته نباشد. و در زندان[۲] بهر وقتی نظر فرماید و کشتنی بکشد و رها کردنی رها کند. و گناه کوچک را بقدر آن مالش دهد و بیگناه را دست بازدارد، و بی‌برگرا


  1. و دیگر لعب‌ها را.
  2. و زندانیان را.