برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۳۶۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در عدل و تدبیر و رای
— ۲۷ —

  خداوند فرمان و رای و شکوه ز غوغای مردم نگردد ستوه  
  سر پر غرور از تحمل تهی حرامش بود تاج شاهنشهی  
  نگویم چو جنگ آوری پای دار چو خشم آیدت عقل بر جای دار  
  تحمل کند هر کرا عقل هست نه عقلی که خشمش کند زیردست  
  چو لشکر برون تاخت خشم از کمین نه انصاف ماند نه تقوی نه دین  
  ندیدم چنین دیو زیر فلک که از وی گریزند چندین[۱] ملک  

* * *

  نه بر حکم شرع آب خوردن خطاست و گر خون بفتوی بریزی رواست  
  کرا شرع فتوی دهد بر هلاک الا تا نداری ز کشتنش باک  
  و گر دانی[۲] اندر تبارش کسان برایشان ببخشای و راحت رسان  
  گنه بود مرد ستمکاره را چه تاوان زن و طفل بیچاره را؟  

* * *

  تنت زورمندست و لشکر گران ولیکن در اقلیم دشمن مران  
  که وی بر[۳] حصاری گریزد بلند رسد کشوری بیگنه را گزند  

* * *

  نظر کن در احوال زندانیان که ممکن بود بیگنه در میان  

* * *

  چو بازارگان در دیارت بمرد بمالش خساست[۴] بود دستبرد  
  کز آن پس که بر وی بگریند زار بهم باز گویند خویش و تبار  
  که مسکین در اقلیم غربت[۵] بمرد متاعی کزو ماند ظالم ببرد  

  1. جُند.
  2. باشد.
  3. در.
  4. خیانت.
  5. مردم.