برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۳۶۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب اول
— ۲۶ —

  در اینان بحسرت چرا ننگرم که عمر تلف کرده یاد آورم؟  
  برفت از من آنروزهای عزیز بپایان رسد ناگه اینروز نیز  
  چو دانشور این دُرّ معنی بسفت بگفت این کزین به مُحالست گفت  
  در ارکان دولت نگه کرد شاه کزین خوبتر لفظ و معنی مخواه  
  کسیرا نظر سوی شاهد رواست که داند بدین شاهدی عذر خواست  
  بعقل ار نه آهستگی کردمی بگفتار خصمش بیازردمی  
  بتندی سبک دست بردن بتیغ بدندان برد پشت دست دریغ[۱]  
  ز صاحبغرض تا سخن نشنوی که گر کار بندی پشیمان شوی  
  نکونام را جاه و تشریف و مال بیفزود و، بدگوی را گوشمال  
  بتدبیر دستور دانشورش بنیکی بشد نام در کشورش  
  بعدل[۲] و کرم سالها ملک راند برفت و نکونامی از وی بماند  
  چنین پادشاهان که دین پرورند ببازوی دین گوی دولت برند  
  از آنان نبینم درین عهد کس وگر هست بوبکر سعدست و بس  
  بهشتی درختی تو ای پادشاه که افکنده‌ای سایه یکساله راه  
  طمع بود در بخت نیک اخترم که بال همای افکند بر سرم  
  خرد گفت دولت نبخشد همای گر اقبال خواهی درین سایه آی  
  خدایا برحمت نظر کرده‌ای که این سایه بر خلق گسترده‌ای  
  دعا گوی این دولتم بنده‌وار خدایا تو این سایه پاینده دار  

* * *

  صوابست پیش از کشش بند کرد که نتوان سر کشته پیوند کرد  

  1. این بیت در بعضی از نسخ نیست.
  2. بعزّ.