برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۳۶۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب اول
— ۲۰ —

  چو بر آستان ملک سر نهاد نیایش[۱] کنان دست بر بر نهاد  
  درآمد بایوان شاهنشهی که بختت جوان باد و دولت رهی[۲]  
  نرفتم درین مملکت منزلی کز آسیبت آزرده دیدم دلی  
  ندیدم کسی سرگران از شراب مگر هم خرابات دیدم خراب[۳]  
  ملک را همین ملک پیرایه بس که راضی نگرد بآزار کس  
  سخن گفت و دامان گوهر فشاند بنطقی[۴] که شه آستین برفشاند  
  پسند آمدش حسن گفتار مرد بنزد خودش خواند و اکرام کرد  
  زرش داد و گوهر بشکر قدوم بپرسیدش از گوهر و زاد و بوم  
  بگفت آنچه پرسیدش از سرگذشت بقربت ز دیگر کسان بر گذشت  
  ملک با دل خویش در گفت و گو که دست وزارت سپارد بدو[۵]  
  ولیکن بتدریج تا انجمن بسستی نخندند بر رای من  
  بعقلش بباید نخست آزمود بقدر هنر پایگاهش فزود  
  برد بر دل از جور غم بارها که نا آزموده کند کارها  
  چو قاضی بفکرت نویسد سجل نگردد ز دستار بندان خجل[۶]  

  1. ستایش.
  2. بعد ازین بیت در نسخه‌های متاخر این سه بیت الحاق شده:
      شهنشاه گفت از کجا آمدی؟ چه بودت که نزدیک ما آمدی؟  
      چه دیدی درین کشور از خوب و زشت بگو ای نکو نام نیکو سرشت  
      بگفت ای خداوند روی زمین خداید معین باد و دولت قرین  
  3. این بیت در بعضی از نسخه‌ها نیست.
  4. بلفظی، بلطفی.
  5. در بعضی از نسخ بجای این بیت:
      در اندیشه با خود ملک رای زد که دستور ملک اینچنین را سزد  
  6. این بیت در بعضی از نسخ نیست.