پرش به محتوا

برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۳۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
دیباچه
— ۱۲ —

  بدرگاه فرمانده ذوالجلال چو درویش پیش توانگر بنال  
  چو طاعت کنی لَبس شاهی مپوش چو درویش مخلص برآور خروش  
  که پروردگارا[۱] توانگر توئی توانا و درویش پرور توئی  
  نه کشور خدایم نه فرماندهم یکی از گدایان این درگهم[۲]  
  تو برخیر و نیکی دهم دسترس وگرنه چه خیر آید از من بکس؟[۳]  
  دعا کن بشب چون گدایان بسوز اگر میکنی پادشاهی بروز  
  کمر بسته گردنکشان بر درت تو بر آستان عبادت سرت  
  زهی بندگان را خداوندگار خداوند را بندهٔ حقگزار  
  حکایت کنند از بزرگان دین حقیقت شناسان عین الیقین  
  که صاحبدلی بر پلنگی نشست همی راند رهوار و ماری بدست  
  یکی گفتش ای مرد راه خدای بدین ره که رفتی مرا ره نمای  
  چه کردی که درّنده رام تو شد نگین سعادت بنام تو شد  
  بگفت ار پلنگم زبونست و مار و گر پیل و کرکس شگفتی مدار[۴]  
  تو هم گردن از حکم داور مپیچ که گردن نپیچد ز حکم تو هیچ  

  1. پروردگار.
  2. در بعضی از نسخ پس از این بیت:
      چه برخیزد از دست کردار من؟ مگر دست لطفت شود یار من  
  3. در بعضی از نسخ پس از این بیت:
      خدایا تو بر کار خیرم بدار و گرنه نیاید ز من هیچ کار  
  4. دی یکی از نسخ بجای پنج بیت پیش این سه بیت است:
      یکی دیدم از عرصهٔ زنگبار که پیش آمدم بر پلنگی سوار  
      چنان هول از آن حال بر من نشست که ترسیدنم پای رفتن ببست  
      تبسم کنان دست بر لب گرفت که سعدی مدار آنچه دیدی شگفت