برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۳۱۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در آداب صحبت
— ۲۰۱ —

گفتن ایشان اعتماد نماند قال بل سَولت لکم انفسکم امراً

  یکی را که عادت بود راستی خطائی رود[۱] در گذارند ازو  
  و گر نامور شد بقول دروغ دگر راست باور ندارند ازو  

* * *

اجلّ کاینات از روی ظاهر آدمیست و اذلّ موجودات سگ و باتفاق خردمندان سگ حق شناس به از آدمی نا سپاس

  سگی را لقمه‌ای هرگز فراموش نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ  
  و گر عمری نوازی سفله‌ای را بکمتر تندی[۲] آید با تو در جنگ  

* * *

از نفس پرور هنروری نیاید و بی هنر سروری را نشاید

  مکن رحم بر گاو بسیار بار که بسیار خسبست و بسیار خوار  
  چو گاو ار همی بایدت فربهی چو خر تن بجور کسان در دهی  

* * *

در انجیل آمده است که ای فرزند آدم گر توانگری دهمت مشتغل شوی بمال از من و گر درویش کنمت تنگدل نشینی پس حلاوت ذکر من کجا دریابی و بعبادت من کی شتابی

  گه اندر نعمتی مغرور و غافل گه اندر تنگ دستی خسته و ریش  
  چو در سرا و ضرّا حالت اینست ندانم کی بحق پردازی از خویش  

* * *

ارادت بیچون یکی را از تخت شاهی فرو آرد و دیگری را در شکم ماهی نکو[۳] دارد


  1. کند، بود.
  2. چیزی.
  3. نگه.