این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
باب هشتم
— ۱۹۸ —
پیش درویشان بود خونت مباح | گر نباشد در میان مالت سبیل | |||||
یا مرو با یار ازرق پیرهن | یا بکش بر خان و مان انگشت نیل | |||||
دوستی با پیلبانان یا مکن | یا طلب[۱] کن خانهای در خورد پیل |
* * *
خلعت سلطان اگرچه عزیز است جامه خلقان خود[۲] بعزت تر و خوان بزرگان اگرچه لذیذست خرده انبان خود[۲] بلذت تر
سرکه از دست رنج خویش و تره | بهتر از نان دهخدا و بره |
* * *
خلاف راه صوابست و عکس رای اولوالالباب دارو بگمان خوردن و راه نادیده بیکاروان رفتن امام مرشد محمد غزالی را رحمةالله علیه پرسیدند چگونه رسیدی بدین منزلت[۳] در علوم گفت بدانکه[۴] هر چه ندانستم از پرسیدن آن ننگ نداشتم
امید عافیت آنگه بود موافق عقل | که نبض را بطبیعت شناس بنمائی | |||||
بپرس هرچه ندانی که ذلّ پرسیدن | دلیل راه تو باشد بعزّ دانائی |
* * *
هر انچه دانی که هر آینه معلوم تو گردد[۵] بپرسیدن آن تعجیل[۶] مکن که هیبت سلطنت[۷] را[۸] زیان دارد
چو لقمان دید کاندر دست داود | همی آهن بمعجز موم گردد | |||||
نپرسیدش چه میسازی که دانست | که بی پرسیدنش معلوم گردد |