عقل را مقدم داشت[۱] و وسیلت قربت حق دانست، و داعی مخلص را بعین رضا نظر کرد، و تشریف قبول ارزانی داشت، و صاحب مقام شمرد. اما راه از رسیدگان[۲] پرسند و این ضعیف از واماندگان[۳] است و خداوند تعالی ذوالجلال والاکرام است، اکرامش در حصر نمیآید[۴] که و اِن تَعدُوا نعمة الله لاتحصوها در جلالش عَزّ اسمه چتوان گفت بتقدیر آنکه این بنده فاضل است با افضل چگونه مقاومت تواند کرد[۵]. اما بیمن همت درویشان و ببرکت صحبت ایشان بقدر[۶] وسع در خاطر این درویش میآید که عقل با چندین شرف که دارد نه راه است بلکه چراغ راهست، و اول راه ادب طریقت است[۷] و خاصیت چراغ آنست که بوجود آن راه از چاه[۸] بدانند و نیک از بد بشناسند و دشمن از دوست فرق کنند و چون آن دقایق را بدانست برین برود که شخص اگرچه چراغ دارد تا نرود بمقصد نرسد.
نقلست از مشایخ معتبر[۹] که روندگان طریقت در سلوک بمقامی برسند که علم آنجا حجاب باشد، عقل[۱۰] و شرع این سخن را بگزاف[۱۱] قبول کردندی تا[۱۲] بقرائن[۱۳] معلوم شد که علم آلت تحصیل مراد است نه[۱۴] مراد کلی. پس هر که بمجرد علم فرود[۱۵] آید و آنچه بعلم حاصل میشود در نیابد همچنانست که ببیابان از کعبه[۱۶] باز مانده است[۱۷]
- ↑ مقدم باید داشت.
- ↑ روندگان، بینندگان.
- ↑ از ماندگانست ، از بازماندگانست.
- ↑ در حدّ حصر مینیاید.
- ↑ مقاومت چه تواند کردن.
- ↑ و صدق اندرون ایشان و برکت صحبت پاکان بقدر.
- ↑ ادب و طریقتست.
- ↑ چاه از راه.
- ↑ اما نقل از مشایخ معتبر آنست.
- ↑ و عقل.
- ↑ بکرات.
- ↑ یا.
- ↑ بقرینه این.
- ↑ تحصیل است مراد را نه.
- ↑ فرو.
- ↑ در بیابان کعبه.
- ↑ باز میماند.