این برگ همسنجی شدهاست.
در آداب صحبت
— ۱۹۱ —
کشت و توان بخشید و گر بی تأمل کشته شود محتمل است که مصلحتی فوت شود که تدارک مثل آن[۱] ممتنع باشد
نیک سهلست زنده بیجان کرد | کشته را باز زنده نتوان کرد | |||||
شرط عقلست صبر[۲] تیر انداز | که چو رفت از کمان نیاید باز |
***
حکیمی که با جهال درافتد توقّع عزت ندارد و گر جاهلی بزبان آوری بر حکیمی غالب آید عجب نیست که سنگیست که گوهر همی شکند
نه عجب گر فرو رود نفسش | عندلیبی غراب هم قفسش |
گر هنرمند از اوباش جفائی بیند | تا دل خویش نیازارد و در هم نشود | |||||
سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین بشکت | قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود |
***
خردمندی را که در زمره اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط با غلبه دهل[۳] برنیاید و بوی عنبر[۴] از گند سیر فرو ماند
بلند آواز نادان گردن افراخت | که دانا را ببی شرمی بینداخت | |||||
نمی داند که آهنگ حجازی | فرو ماند ز بانگ طبل غازی |
***
جوهر اگر در خلاب افتد همچنان[۵] نفیسست و غبار اگر بفلک