برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۹۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب هشتم
— ۱۸۰ —

دشمن گردد و هر گزندی[۱] که توانی بدشمن مرسان که باشد[۲] که وقتی دوست شود[۳]

رازی که نهان خواهی با کس در میان منه و گرچه دوست مخلص باشد که مران دوست را نیز دوستان مخلص باشد همچنین مسلسل

  خامشی به که ضمیر دل خویش با کسی گفتن و گفتن که مگوی  
  ای سلیم آب ز سر چشمه ببند که چو پر شد نتوان بستن جوی  
  سخنی در نهان نباید گفت که بر انجمن نشاید گفت  

* * *

دشمنی ضعیف که در طاعت آید و دوستی نماید مقصود وی جز آن[۴] نیست که دشمنی قوی گردد و گفته‌اند بر دوستی دوستان اعتماد نیست تا بتملق دشمنان چه رسد و هر که دشمن کوچک را حقیر میدارد[۵] بدان ماند که آتش اندک را مهمل میگذارد

  امروز بکش چو می توان کشت کاتش چو بلند شد جهان سوخت  
  مگذار که زه کند کمان را دشمن که بتیر می توان دوخت  

* * *

سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی

  میان دو کس جنگ چون آتشست سخن چین بدبخت هیزم کشست  
  کنند این و آن خوش دگر باره دل وی اندر میان کوربخت و خجل  

  1. و هر بدی.
  2. مرسان باشد.
  3. در بعضی از نسخ این بیت در اینجاست:
      بدوست گرچه عزیزست راز دل مگشای که دوست نیز بگوید بدوستان عزیز  
  4. این.
  5. میشمارد.