برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۸۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب هفتم
— ۱۷۴ —

  هان تا سپر نیفکنی از حمله فصیح کو را جز آن مبالغه مستعار نیست  
  دین ورز و معرفت که سخندان سجع گوی بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست  

تا عاقبة‌الأمر دلیلش نماند ذلیلش کردم دست تعدی دراز کرد و بیهده گفتن آغاز و سنت جاهلانست که چون بدلیل از خصم فرو مانند سلسله خصومت بجنبانند چون آزر بُت تراش که بحجت با پسر بر نیامد بجنگش برخاست که لئن لَم تَنته لَاَرجُمنک دشنامم داد سقطش گفتم گریبانم درید زنخدانش گرفتم

  او در من و من درو فتاده خلق از پی ما دوان و خندان  
  انگشت تعجب جهانی از گفت و شنید ما بدندان  

القصه مرافعه این سخن پیش قاضی بردیم و بحکومت عدل راضی شدیم تا حاکم مسلمانان مصلحتی بجوید و میان توانگران و درویشان فرقی بگوید قاضی چو حیلت[۱] ما بدید و منطق ما بشنید سر بجیب تفکر فرو برد و پس از تأمل بسیار برآورد و گفت ای آنکه توانگران را ثنا گفتی و بر درویشان جفا روا داشتی بدانکه هرجا که گلست خارست و با خمر خمارست و بر سر گنج مارست و آنجا که دُرّ شاهوار است نهنگ مردم خوار است لذت عیش دنیا را لدغه اجل در پس است و نعیم بهشت را دیوار[۲] مکاره در پیش


  1. پا: هیأت، حبلت.
  2. ص: دیوان.