برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۸۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب هفتم
— ۱۷۰ —

  روی طمع از خلق بپیچ ار مردی تسبیح هزار دانه بر دست مپیچ  

درویش بی معرفت نیارامد تا فقرش بکفر انجامد[۱] کادَ الفقر ان یَکون کفرا که نشاید جز بوجود نعمت برهنه‌ای پوشیدن یا در استخلاص گرفتاری کوشیدن و ابنای جنس ما را بمرتبه ایشان که رساند و ید علیا بید سفلی چه ماند نبینی که حق جلّ و علا در محکم تنزیل از نعیم اهل بهشت خبر می‌دهد که اولئک لهم رزق معلوم تا بدانی که مشغول کفاف از دولت عفاف محرومست و ملک فراغت زبر نگین رزق معلوم

  تشنگانرا نماید اندر خواب همه عالم بچشم چشمه آب  

حالی که من این سخن بگفتم عنان طاقت درویش از[۲] دست تحمل برفت تیغ زبان بر کشید و اسب فصاحت در میدان وقاحت جهانید و بر من دوانید و گفت[۳] چندان مبالغه در وصف ایشان بکردی و سخنهای پریشان بگفتی که وهم تصور کند که تریاق‌اند یا کلید خزانه ارزاق مشتی متکبر مغرور مُعجب نفور مشتغل مال و نعمت مفتتن جاه و ثروت که سخن نگویند الّا بسفاهت و نظر نکنند الّا بکراهت[۴] علما را بگدائی منسوب کنند و فقرا را ببی سر و پائی معیوب گردانند[۵] و بعزّت مالی که دارند و عزّت جاهی که پندارند برتر از همه نشینند و خود را به[۶] از همه بینند و نه آن در سر دارند که سر بکسی بردارند بی خبر از قول حکما که گفته‌اند هرکه بطاعت از دیگران کمست و بنعمت بیش بصورت توانگرست و بمعنی درویش


  1. در متن تراشیده و تحریف شده.
  2. ص: طاقت از.
  3. جهانید و گفت.
  4. در متن بتکبر نوشته و در حاشیه بخط اصل مطابق نسخ دیگر بکراهت.
  5. طعنه زنند.
  6. بهتر.