اگر قدرت جودست و گر قوت سجود توانگران را به میسر شود که مال مزکا دارند و جامه پاک و عرض مصون و دل فارغ[۱] و قوت طاعت در لقمه لطیف است و صحت عبادت در کسوت نظیف پیداست که از معده خالی چه قوّت آید وز دست تهی چه مروّت وز پای تشنه[۲] چه سیر آید و از دست گرسنه چه خیر
شب پراکنده خسبد آنکه پدید | نبود وجه بامدادانش | |||||
مور گرد آورد بتابستان | تا فراغت بود زمستانش |
فراغت با فاقه نپیوندد و جمعیت در تنگدستی صورت نبندد[۳] یکی تحرمه[۴] عشا بسته و یکی[۵] منتظر عشا نشسته هرگز این بدان کی ماند
خداوند مکنت بحق مشتغل | پراکنده روزی پراکنده دل |
پس عبادت اینان بقبول اولیترست که جمعند و حاضر نه پریشان و پراکنده خاطر اسباب معیشت ساخته و باوراد عبادت پرداخته عرب گوید اَعوذ بالله مِنَ الفقر المکب و جوار من لایحب[۶] و در خبرست الفقر سَواد الوجه فی الدّارین گفتا نشنیدی که پیغمبر علیهالسلام گفت[۷] الفقر فخری گفتم خاموش که اشارت خواجه علیهالسلام بفقر طایفهایست که مرد میدان رضااند و تسلیم تیر قضا نه اینان که خرقه ابرار پوشند و لقمه ادرار فروشند[۸]
ای طبل بلند بانگ در باطن هیچ | بی توشه چه تدبیر کنی وقت بسیچ |