این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
باب هفتم
— ۱۶۸ —
مراد هر که بر آری مطیع امر تو گشت[۱] | خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد |
جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی
یکی در صورت درویشان نه بر صفت ایشان در محفلی دیدم نشسته و شنعتی در پیوسته و دفتر شکایتی باز کرده و ذم توانگران آغاز کرده سخن بدینجا رسانیده که درویش را دست[۲] قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته
کریمانرا بدست اندر درم نیست | خداوندان نعمت را کرم نیست |
مراکه پرورده نعمت بزرگانم این سخن سخت[۳] آمد گفتم ای یار توانگران دخل مسکیناناند و ذخیره گوشه نشینان و مقصد زائران و کهف مسافران و محتمل[۴] بار گران[۵] بهر راحت دگران دست تناول آنگه بطعام برند که متعلقان و زیر دستان بخورند و فضله مکارم ایشان بارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده
توانگران را وقفست و نذر و مهمانی | زکات و فطره و اعتاق و هدی[۶] و قربانی | |||||
تو کی بدولت ایشان رسی که بتوانی | جزین دو رکعت و آن هم بصد پریشانی |