برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۲۵ —

۱۳۷– پادشاهی که بلهو و شراب از مصالح مملکت غافل نشیند، و مهمات امور ملک بنویسندگان باز گذارد، ایشان هم بجذب منافع خویش از مهمات رعیت فارغ نشینند بسی بر نیاید که ملک خراب گردد.

۱۳۸– از بدگویان مرنج که گناه از آن تست، چرا چنان نباشی که نیکو گویند؟

  چو بیداد کردی توقع مدار که نامت بنیکی رود در دیار  

۱۳۹– بهلاک دشمن کسی شادمانی کند که از هلاک خویش ایمن شده باشد.

۱۴۰– طعام آنگه خورد که اشتها غالب آید، و سخن آنگه گوید که ضرورت باشد، و سر آنگه نهد که خواب آید[۱]، و صحبت آنگه کند[۲] که شوق بمنتها برسد.

۱۴۱– آزار دل ضعیفان سهل نگیرد که موران باتفاق شیر ژیان را عاجز گردانند و پشهٔ بسیار پیل دمان از پای در آرد.

۱۴۲– در پادشاهی چنان کند که اگر وقتی پادشاه نباشد[۳] جفا و خجالت نبیند، همچون زنبور که هر که مر او را ناتوان و افتاده بیند پای در سر مالد.

۱۴۳– چندانکه از زهر و مکر و غدر و فدائی و شبیخون بر حذرست، از درون خستگان و دل‌شکستگان و دعای مظلومان و نالهٔ مجروحان بر حذر باشد. سلطان غزنین گفتی من از نیزهٔ مردان چنان نمی‌ترسم که از دوک زنان یعنی سوز سینهٔ ایشان.


  1. غلبه کند.
  2. شهوت آنکه راند.
  3. در حکومت چنان زندگانی کند که اگر وقتی نباشد.