این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
در تأثیر تربیت
— ۱۵۵ —
دزد بیکبار ببرد یا خواجه بتفاریق بخورد اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و گر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولتست هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند
سختست پس از جاه[۱] تحکم بردن | خو کرده بناز جور مردم بردن |
وقتی افتاد فتنهای در شام | هر کس[۲] از گوشهای فرا رفتند | |||||
روستا زادگان دانشمند | بوزیری پادشا رفتند | |||||
پسران وزیر ناقص عقل | بگدایی بروستا رفتند |
حکایت
یکی از فضلا تعلیم ملک زادهای همی داد و ضرب بی محابا زدی و زجر بی قیاس کردی باری پسر از بیطاقتی شکایت پیش پدر برد و جامه از تن دردمند بر[۳]داشت پدر را دل بهم برآمد استاد را[۴] گفت که پسران آحاد رعیت را چندین جفا و توبیخ روا نمیداری[۵] که فرزند مرا سبب چیست گفت سبب آنکه سخن اندیشیده باید گفت و حرکت پسندیده کردن همه خلق را علیالعموم و پادشاهانرا علیالخصوص بموجب آنکه بر دست و زبان ایشان هرچه رفته شود هر آینه بافواه بگویند[۶] و قول و فعل عوامالناس را[۷] چندان اعتباری نباشد
اگر صد ناپسند آید ز[۸] درویش | رفیقانش یکی از صد ندانند |