برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۰۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در فضیلت قناعت
— ۹۵ —

اندک دلیل بسیاری باشد و مشتی نمودار[۱] خرواری

  گر تتر بکشد این مخنث را تتری را دگر[۲] نباید کشت  
  چند باشد چو جسر بغدادش آب در زیر و آدمی در پشت  

چنین شخصی که یک طرف از نعت او شنیدی درین سال نعمتی بیکران داشت تنگدستانرا زر دادی و مسافران را سفره نهادی گروهی درویشان از جور فاقه بطاقت رسیده[۳] بودند آهنگ دعوت او کردند و مشاورت بمن آوردند سر از موافقت باز زدم و گفتم

  نخورد شیر نیم خورده سگ ور بمیرد بسختی اندر غار  
  تن ببیچارگی و گرسنگی بنه و دست پیش سفله مدار  
  گر فریدون شود بنعمت و ملک بیهنر را بهیچکس مشمار  
  پرنیان و نسیج بر نااهل لاجورد و طلاست بر دیوار  

حکایت

حاتم طائی را گفتند از تو[۴] بزرگ همت تر در جهان دیده‌ای[۵] یا شنیده‌ای گفت بلی روزی چهل شتر قربان کرده بودم امرای عرب را پس بگوشه صحرائی بحاجتی برون رفته بودم[۶] خار کنی را دیدم پشته فراهم آورده گفتمش بمهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط[۷] او گرد آمده‌اند گفت

  هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طائی نبرد  

  1. نمونه، نموده.
  2. س: بدان.
  3. بجان آمده.
  4. از خود.
  5. همت تر دیده‌ای.
  6. صحرائی بیرون رفتم.
  7. بساط، بر او.