برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۲۰۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در فضیلت قناعت
— ۹۳ —

  هر چه از دونان بمنت خواستی در تن افزودیّ و از جان کاستی  

و حکیمان گفته‌اند آب حیات اگر فروشند فی‌المثل بآب روی دانا نخرد که مردن بعلت به از زندگانی بمذلت

  اگر حنظل خوری از دست خوشخوی[۱] به از شیرینی از دست ترشروی  

حکایت

یکی از علما خورنده بسیار داشت و کفاف اندک یکی را از بزرگان که درو معتقد بود[۲] بگفت روی از توقع او در هم کشید و تعرض[۳] سؤال از اهل ادب در نظرش قبیح[۴] آمد

  ز بخت روی ترش کرده پیش یار عزیز مرو که عیش برو نیز تلخ گردانی  
  بحاجتی که روی تازه روی و خندان رو فرو نبندد کار گشاده پیشانی  

آورده‌اند که اندکی در وظیفه او زیادت کرد و بسیاری از ارادت کم دانشمند چون پس از چند روز مودّت معهود بر قرار ندید گفت

  بِئسَ المطاعِمُ حینَ الذُلِ یَکسبها القدر مُنتصب وَالقدرُ مَخفوض  
  نانم افزود و آبرویم کاست بینوائی به از مذلت خواست  

  1. خوش روی.
  2. و با یکی از بزرگان که حسن ظنی بلیغ در حق وی داشت.
  3. تعریض.
  4. س: ناپسند.