برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۸۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در اخلاق درویشان
— ۷۱ —

سبیل منکر حال درویشان بود و بی‌خبر از درد ایشان تا[۱] برسیدیم بخیل بنی هلال کودکی سیاه از حیّ عرب بدر آمد و آوازی بر آورد که مرغ از هوا درآورد اشتر عابد را دیدم که برقص اندر آمد و عابد را بینداخت و برفت گفتم ای شیخ در حیوانی اثر کرد و ترا همچنان تفاوت نمی‌کند

  دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری تو خود چه آدمیی کز عشق بیخبری[۲]  
  اشتر بشعر عرب در حالتست و طرب گر ذوق نیست ترا کژ طبع جانوری  
  وَعِندَ هُبوب الناشراتِ عَلی الحمی نمیلُ غُصونُ البان لاالحجر[۳] الصلد  
  بذکرش هر چه بینی در خروش است دلی داند درین معنی که گوش است  
  نه بلبل بر گلش تسبیح خوانیست که هر خاری بتسبیحش زبانیست  

حکایت

یکی را از ملوک مدّت عمر سپری شد قایم مقامی نداشت وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در شهر اندر آید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض مملکت بدو[۴] کنند. اتفاقاً اول کسی که درآمد گدائی بود همه عمر[۵] لقمه اندوخته و رقعه دوخته ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت ملک بجای آوردند و تسلیم مفاتیح قلاع و خزاین بدو کردند و مدّتی ملک راند تا بعضی امرای دولت گردن از طاعت او بپیچانیدند و ملوک از هر طرف بمنازعت خاستن گرفتند و بمقاومت لشکر آراستن فی‌الجمله سپاه و رعیت بهم برآمدند[۶] و برخی طرف بلاد از قبض تصرف او بدر رفت درویش


  1. ص: ایشان بود.
  2. در متن این بیت را تراشیده و کلماتی از آنرا تغیر داده‌اند.
  3. ص: لاالحجر و.
  4. بوی.
  5. ص: عمر او.
  6. بر آمد.