برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۸۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب دوّم
— ۶۸ —

حکایت

عابدی را حکایت کنند[۱] که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی در نماز بکردی[۲] صاحب دلی شنید و گفت اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی بسیار ازین فاضلتر بودی

  اندرون از طعام خالی دار تا درو نور معرفت بینی  
  تهی از حکمتی بعلت آن که پُری از طعام تا بینی  

حکایت

بخشایش الهی گم شده‌ای را در مناهی چراغ توفیق فرا راه داشت تا بحلقه اهل تحقیق درآمد بیمن قدم درویشان و صدق نفس ایشان ذمائم اخلاقش بحمائد مبدل گشت[۳] دست از هوا و هوس کوتاه کرده و زبان طاعنان در حق او همچنان دراز که بر قاعده اولست و زهد و طاعتش نا معول[۴]

  بعذر و توبه[۵] توان رستن[۶] از عذاب خدای ولیک می نتوان از زبان مردم رست  

طاقت جور زبانها نیاورد و شکایت پیش پیر طریقت برد[۷] جوابش داد که شکر این نعمت چگونه گزاری که بهتر از آنی که[۸] پندارندت

  چند گوئی که بد اندیش و حسود عیب جویان من مسکینند  
  گه بخون ریختنم بر خیزند گه ببد خواستنم بنشینند  

  1. ص: کند.
  2. ختمی بکردی.
  3. س: اخلاق او مبدل شد.
  4. ص: طاعتش معول، و صلاحش بی معول.
  5. بعذر توبه.
  6. رست.
  7. برد و گفت از زبان مردم برنجم.
  8. که همی.