پرش به محتوا

برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۸۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در اخلاق درویشان
— ۶۷ —

  مرغ ایوان ز هول او بپرید مغز ما برد و حلق خود بدرید  

گفتم زبان تعرض مصلحت آنست که کوتاه کنی که[۱] مرا کرامت این شخص ظاهر شد گفت مرا[۲] بر کیفیت آن واقف نگردانی تا منش هم تقرب کنم و بر مطایبتی که کردم استغفار گویم گفتم بلی[۳] بعلت آنکه شیخ اجلم بارها بترک سماع فرموده است و موعظه بلیغ گفته و در سمع قبول من نیامده امشبم[۴] طالع میمون و بخت همایون بدین بقعه رهبری کرد تا بدست این توبه کردم که بقیت زندگانی گرد سماع و مخالطت نگردم

  آواز خوش از کام و دهان و لب شیرین گر نغمه کند ور نکند دل بفریبد  
  ور پرده عشاق و خراسان[۵] و حجاز[۶]ست از حنجره مطرب مکروه نزیبد  

حکایت

لقمان را گفتند ادب[۷] از که آموختی گفت از بی‌ادبان هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن[۸] پرهیز کردم

  نگویند از سر بازیچه حرفی کزان پندی نگیرد صاحب هوش  
  و گر صد باب حکمت پیش نادان بخوانند آیدش بازیچه در گوش  

  1. کنی بحکم آنکه.
  2. مرا نیز.
  3. ص: گویم بلی.
  4. تا امشب که.
  5. سپاهان، نهاوند.
  6. عراق.
  7. ص: حکمت.
  8. از آن.